مجامع التعابیر فی مقامت الکمانغیر
وصف حالی خواندنی درباره کمانگیر
آن وبلاگ نویس بیخدا، آن ساکن کفرستان کانادا، آن آمارگیر سیریش، آن بنیانگذار پروژهی شکوهمند دیدیش، آن آماردهندهی متقلب، آن سازمان سرشماری و آمار تحت وب، آن خوش تیپ وبلاگستان، آن به مثابه مایلی کهن برای علی داییِ حسین درخشان، آن آواتاردار مکش مرگ ما، آن گراف دو سر طلا، آن مثال نقض فرار مغزها، آن فراری برانداز، شیخنا و کمانگیرنا آرشالدولهی تیرانداز، سرگشتهی غربت بود و بچه قشنگ وبلاگستان، به قدری که آمار وبلاگش کل یوم فزونی مییافت از هجوم اناث. چون این گونه بود یکی از بنگاههای خبرپراکنی داخلی عکسهایی از او منتشر کرد شوریده حال در خلاف جهت آواتارش و پای نسوان از وبلاگش کوتاه شد به قدری که یکی از این جماعت در وبلاگش نبشت: این سیبیل دیگه کیه؟ اه اه چندش!
و حال چون این شد پریشان شد و به گوشهای خرامید و از مضرات این پریشانی بیرون روی شدید وبلاگی بود به قدری که مشترکین فیدش هر چه قدر هم با Mark all as read کردن، فیدخوانشان را مطهر میکردند با مطالب جدید شیخ فید خوانشان شبهه ناک میشد و تعدادی از آنها توماری در حال او نوشتند با این مطلع: هو دفع فی غوغل ریدرنا و نحن دفعنا فی روح اخاذ القوس.
حال که این گونه دید به آنتنی و آمارگیری وبلاگنویسان مشغول شد و هر روز آماری از خود در میکرد در باب وبلاگستان به قدری که او را چشم انداز دو روزهی وبلاگستان نامیدند و در پای گزارشات او کامنتها نبشته شد که: سلام دختری هستم نوزده ساله میخواستم وبلاگ منم توی آمارتون اول باشه. و این گونه بود که شیخ ضمن اعلام چاکری این تقاضاها را قبول میکرد.
و چون خرجش زیاد شد به کلاهبرداری روی آورد که هرکس به وسیلهی من از طریق بلوهاست سرویس شود ٦٥ درصد هزینهاش بازگردانده میشود و تمام این مبالغ را به بهانهی پرداخت در امور خیریه بالا کشید و ان روز که مال باختگان او را به سزای اعمالش میرساندند هر تکه از بدنش در دست یکی از آنها بود و این دو بیتی را زیر لب زمزمه میکردند:
تمام مال ما بالا کشیدو
ز پول ما به ثروتها رسیدو
به جای پول سرویس بلوهاست
برای ما بسی نامرد ریدو
از وبلاگ : بی اجازه کوچیکترا نه
0 نظرات:
ارسال یک نظر