tag:blogger.com,1999:blog-8715792774988627682024-02-07T04:27:40.760-08:00جوک و اس ام اس دست اول ، طنز ، لطیفه ، شوخی ، خنده ، جدید ، بروزبا سلام خدمت خوانندگان عزیز وبلاگ به علت ف ی ل ت ر شدن قسمتی از وبلاگ از این پس وبلاگ را از آدرس زیر دنبال کنید http://persianjok2.blogspot.comUnknownnoreply@blogger.comBlogger6125tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-89913789729141937032009-03-08T07:43:00.000-07:002009-04-08T05:34:21.279-07:00عروس و دامادبه مامانم میگم:<br />کجا میری مامان؟<br />- دارم میرم سالگرد فوت اون عروس دوماد که پارسال با هم فوت کردن<br />خوب من که از جریان خبر دار نبودم میگم چرا آخه بیچاره ها<br />- تو حموم بودن طفلیا گاز میگیردشون<br />مامان جفتی با هم تو حموم بودن؟ :دی<br />بنده خدا میاد از مهلکه فرار کنه میگه یکی رو اول گاز میگیره بعد اون یکی میره نجاتش بده اونم گاز میگیردش، میگم مامان مگه رفتن دریا که یکیشون میره اون یکی رو نجات بده بعد خودشم گرفتار شه.<br />-پاشو گم شو از جلو چشام<br />:))))))Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-71497409808612015552008-11-26T21:23:00.000-08:002009-04-08T05:34:22.080-07:00زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.يکروز تصميم گرفت ميزان علاقهاى که دامادهايش به او دارند را ارزيابى کند.يکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پايش ليز خورده و خود را درون استخر انداخت.دامادش فوراً شيرجه رفت توى آب و او را نجات داد.فردا صبح يک ماشين پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکينگ خانه داماد بود و روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»زن همين کار را با داماد دومش هم کرد و اين بار هم داماد فوراً شيرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.داماد دوم هم فرداى آن روز يک ماشين پژو ٢٠٦ نو هديه گرفت که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»<br /><br />نوبت به داماد آخرى رسيد.<br />زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.امّا داماد از جايش تکان نخورد.او پيش خود فکر کرد وقتش رسيده که اين پيرزن از دنيا برود پس چرا من خودم را به خطر بياندازم.<br />همين طور ايستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.<br />فردا صبح يک ماشين بىامو کورسى آخرين مدل جلوى پارکينگ خانه داماد سوم بود که روى شيشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت <br />فرستنده :<a href="http://tabrizandme.blogfa.com/">مخلص </a>Unknownnoreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-90791841283219872202008-11-25T21:23:00.000-08:002009-04-08T05:34:22.154-07:00انشا خود را در مورد موضو عزدواج آغاز می كنم<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjYzUr0GhP0oU8WHutdiobwLZGPsvx0A7YQu5g6lyqwIK5VXcG-t-XClDjN0WLVqFLE3s44a6iGWCRkVzJlmzRwRhAgnHaOZaPpcuArnK9eq468RorHCfhO5jYrqY28MF5-lGQmQIKD6Al8/s1600-h/wedding.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="200" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjYzUr0GhP0oU8WHutdiobwLZGPsvx0A7YQu5g6lyqwIK5VXcG-t-XClDjN0WLVqFLE3s44a6iGWCRkVzJlmzRwRhAgnHaOZaPpcuArnK9eq468RorHCfhO5jYrqY28MF5-lGQmQIKD6Al8/s200/wedding.jpg" width="200" /></a><span style="font-family: Times; font-size: 32px;"><span style="border-collapse: collapse; font-family: arial; font-size: 13px;"><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای خوب می کرده که مامانش به اندازه استادیوم آزادی برایش زن گرفته بود. ولی من مؤتقدم که اصولن انسان باید زن بگیرد تا آدم بشود ، چون بابایمان همیشه می گوید مشکلات انسان را آدم می کند</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">در عزدواج تواهم خیلی مهم است یعنی دو طرف باید به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خیلی به هم می خوریم. از لهاز فکری هم دو طرف باید به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولی مامانم می گوید این ساناز از تو بیشتر هالیش می شود</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">در عزدواج سن و سال اصلن مهم نیست چه بسیار آدم های بزرگی بوده اند که کارشان به تلاغ کشیده شده و چه بسیار آدم های کوچکی که نکشیده شده. مهم اشق است</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;"> ! </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">اگر اشق باشد دیگر کسی از شوهرش سکه نمی خواهد و دایی مختار هم از زندان در می آید</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">من تا حالا کلی سکه جم کرده ام و می خواهم همان اول قلکم را بشکنم و همه اش را به ساناز بدهم تا بعدن به زندان نروم</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">مهریه وشیر بلال هیچ کس را خوشبخت نمی کند</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">.</span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">همین خرج های ازافی باعث می شود که زندگی سخت بشود و سر خرج عروسی دایی مختار با پدر خانومش حرفش بشود</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">دایی مختار می گفت پدر خانومش چتر باز بود.خوب شاید حقوق چتر بازی خیلی کم بوده که نتوانسته خرج عروسی را بدهد. البته من و ساناز تفافق کرده ایم که بجای شام عروسی چیپس و خلالی نمکی بدهیم. هم ارزان تر است ، هم خوشمزه تراست تازه وقتی می خوری خش خش هم می کند</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">! </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">اگر آدم زن خانه دار بگیرد خیلی بهتر است و گرنه آدم مجبور می شود خودش خانه بگیرد. زن دایی مختار هم خانه دار نبود و دایی مختار مجبور شد یک زیر زمینی بگیرد. می گفت چون رهم و اجاره بالاست آنها رفته اند پایین! اما خانوم دایی مختار هم می خواست برود بالا! حتمن از زیر زمینی می ترسید . ساناز هم از زیر زمینی می ترسد برای همین هم برایش توی باغچه یک خانه درختی درست کردم. اما ساناز از آن بالا افتاد و دستش شکست. از آن موقه خاله با من قهر است</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">. </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">قهر بهتر از دعواست. آدم وقتی قهر می کند بعد آشتی می کند ولی اگر دعوا کند بعد کتک کاری می کند بعد خانومش می رود دادگاه شکایت می کند بعد می آیند دایی مختار را می برند زندان</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">! </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">البته زندان آدم را مرد می کند. عزدواج هم آدم را مرد می کند، اما آدم با عزدواج مرد بشود خیلی بهتر است</span><span lang="ar-sa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">! </span><span lang="fa" style="font-family: arial; font-size: 14pt;">این بود انشای من.</span></span><br /></span>Unknownnoreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-82736942608366089132008-04-30T11:11:00.000-07:002009-04-08T05:34:23.207-07:00این مطلب خواندنی را از دست ندهید-<br /><a href="http://radiozamaaneh.com/cafe/2008/04/post_91.html"><span style="font-size:130%;"><br /></span></a><div dir="rtl" style="text-align: right;"><a href="http://radiozamaaneh.com/cafe/2008/04/post_91.html"><span style="font-size:130%;">تأثیر فیلمها بر روی زندگی زناشویی</span> لینک اصلی در سایت نویسنده -</a><br /></div><br />از این به بعد برای مطالبی که لینک آنها در وبلاگ قرار داده میشود یک پشتیبان از مطلب با نام نویسنده و لینک وبلاگ بروی<a href="http://mataleb4u.blogspot.com/"> این آدرس</a> قرار می گیرد .-<br /><br />علت این کار هم فیلترشدن آن وبلاگ و یا حذف برخی وبلاگهاست که منجر به از دست رفتن آن مطلب میگردد.-<br /><br /><span style="font-size:130%;"><br /><a style="color: rgb(153, 0, 0);" href="http://mataleb4u.blogspot.com/2008/04/blog-post.html">مطلب را در لینک کمکی بخوانید-</a><br /><br /></span>Unknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-88183291405613442032008-02-09T09:10:00.000-08:002009-04-08T05:34:23.862-07:00دختره تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش در ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته می میره .<br />رو سنگ قبرش می نویسند نسيمی آمد و گلی بر باد رفتUnknownnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-871579277498862768.post-66954546595711951562007-12-24T01:40:00.000-08:002009-04-08T05:34:24.617-07:00پسره ميره خواستگاري، پدر عروس ميگه مهريه دخترم صد بشكه بنزِينه! پدر داماد ميگه پسرم! پاشو پاشو بريم يک دختر گازِسوز پيدا كنيم!Unknownnoreply@blogger.com0