هر سال موقع قرعه کشی بانک ترکه میرفته مشهد التماس امام رضا میکرده
که در قرعه کشی ماشین برنده بیشه اما هیچوقت هیچی برنده نمیشده.
دوباره پامیشه میره مشهد التماس تا ازشدت خستگی خوابش میبره.
امام رضا میاد به خوابش و میگه
بنده خدا اول یه حساب توی بانک باز کن بعد بیا سراغ من
که در قرعه کشی ماشین برنده بیشه اما هیچوقت هیچی برنده نمیشده.
دوباره پامیشه میره مشهد التماس تا ازشدت خستگی خوابش میبره.
امام رضا میاد به خوابش و میگه
بنده خدا اول یه حساب توی بانک باز کن بعد بیا سراغ من
0 نظرات:
ارسال یک نظر