فروش واحد های خداتومانی در برج میلاد
یک دو دو تا چهارتا بکنید ببینید یک واحد 40 متری چند درمیاد
من که مخم صوت کشید
کتاب مترو (3) جدیدترین آئین نامه راهنمایی و رانندگی ویژژژژژژژه تهران
کتاب متروی " جدیدترین آئین نامه راهنمایی و رانندگی ویژژژژژژژه تهران " از سری کتابهای طنزی هست که به قیمت 200 تومان در ایستگاه های مترو فروخته میشه ، خیلی جالب و خنده دار هست و واقعا ارزش دیدن رو داره
کتاب شامل 48 صفحه است و هر صفحه از کتاب شامل کاریکاتور و توضیحاتی راجه به همون کاریکاتور میشه
این سومین کتابی هست که اسکن شده و برای کاربران در سایت قرار میگیره
کتاب های قبلی رو هم می تونین ببینید
-----------------------------------------------
برای دانلود سومین کتاب " جدیدترین آئین نامه راهنمایی و رانندگی ویژژژژژژژه تهران " یکی از لینک های زیر را کلیک کنید - هر دو فایل کاملا شبیه هم هستند فقط با دو نوع فرمت مختلف - برای دانلود روی یکی از لینکها کلیک کرده و save target as رو بزنید
فایل ها از نظر ویروس و تروجان چک شده و کاملا پاک هستند
ناشر :موسسه نشر شهر
دانلود مستقیم کتاب اول : گداهای بارون دیده
دانلود مستقیم کتاب دوم : مریض خونه
دانلود مستقیم کتاب اول : گداهای بارون دیده
| دانلود کنید - فایل زیپ عکس هاMB 1.7 |
| دانلود کنبد - فایل پی دی اف 3.4 MB |
| دانلود کنید - فایل word - با حجم 1.9 MB |
| دانلود کنید - فایل زیپ عکس هاMB 1.4 |
| دانلود کنبد - فایل پی دی اف 2.4 MB |
| دانلود کنید - فایل word - با حجم 1.4 MB |
مطلب آرش کمانگیر در این باره و لینک دانلود روی سرور kamangir.net در صورتی که لینک های بالا برای دانلود کار نکرد از این آدرس دانلود کنید
.jpg)
فرشته بیکار
| روزی مردی خواب عجیبی دید، او دید که پیش فرشته‌هاست و به کارهای آنها نگاه می‌کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه‌هایی را که توسط پیک‌ها از زمین می‌رسند، باز می‌کنند، و آنها را داخل جعبه می‌گذارند. مرد از فرشته‌ای پرسید، شما چکار می‌کنید؟! فرشته در حالی که داشت نامه‌ای را باز می‌کرد، گفت: این جا بخش دریافت است وما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می‌گیریم. مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می‌گذارند و آنها را توسط پیک‌هایی به زمین می‌فرستند. مرد پرسید: شماها چکار می‌کنید؟! یکی از فرشتگان با عجله گفت: این جا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت‌های خداوندی را برای بندگان می‌فرستیم. مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته‌ای بیکار نشسته است مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟! |  |
| فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده ، باید جواب بفرستند، ولی فقط عده بسیار کمی جواب می‌دهند. مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می‌توانند جواب بفرستند؟! فرشته پاسخ داد: بسیار ساده فقط کافیست بگویند | |
گنجشک و خدا
| روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت، فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي‌گفت: مي‌آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه‌هايش را مي‌شنود و يگانه قلبي‌ام كه دردهايش را در خود نگه مي‌دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه‌اي از درخت دنيا نشست. فرشتگان چشم به لبهايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: "با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست". گنجشك گفت: لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي‌هايم بود و سرپناه بي كسي‌ام. |  |
| تو همان را هم از من گرفتي. اين توفان بي موقع چه بود؟ چه مي‌خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود؟ و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست. سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت: ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه‌ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود. خدا گفت: و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني‌ام بر خاستي. اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت. هاي هاي گريه‌هايش ملكوت خدا را پر كرد. | |
اشتراک در:
پست‌ها (Atom)
